خداحافظ مستاجری

شادي و مهر

اجتماعی ‘اطلاع رسانی به جوانان شادی آفرین و کار آفرین

اين شعر از آقاي كاظمي ميباشد:

غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت
پیاده آمده بودم ، پیاده خواهم رفت

 طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد
و سفره ای که تهی بود بسته خواهد شد

 و در حوالی شب های عید همسایه
صدای گریه نخواهی شنید همسایه

همان غریبه که قلک نداشت خواهد رفت
و کودکی که عروسک نداشت خواهد رفت

منم تمام افق را به رنج گردیده
منم که هر که مرا دیده ، در گذر دیده

 به هر چه آینه تصویری از شکست من است
به سنگ سنگ بناها ، نشان دست من است

اگر به لطف و اگر به قهر می شناسندم
تمام مردم این شهر می شناسندم

شکسته می گذرم امشب از کنار شما
و شرمسارم از الطاف بی شمار شما


 من از سکوت شب سردتان خبر دارم
شهید داده ام ، از دردتان خبر دارم


 تو زخم دیدی اگر تازیانه من خوردم
تو سنگ خوردی اگر آب و دانه من خوردم

اگرچه تلخ شد آرامش همیشه تان
اگرچه کودک من سنگ زد به شیشه تان

دم سفر مپسندید نا امید مرا
ولو دروغ ، عزیزان ، حلال کنید مرا

تمام آنچه ندارم ، نهاده ، خواهم رفت
پیاده آمده بودم ، پیاده خواهم رفت ؛؛؛


 



tozihat

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

+نوشته شده در چهار شنبه 15 تير 1390برچسب: مستاجر -طلسم ,ساعت10:4توسط علی پورباقر | |